سخنی از حضرت دوست....

ساخت وبلاگ
روز اول باخود گفتمدیگرش هرگز نخواهم دیدروز دوم باز میگفتملیک با اندوه و با تردیدروز سوم هم گذشت امابر سر پیمان خود بودمظلمت زندان مرا می کُشتباز زندان بان خود بودمآن من دیوانه عاصیدر درونم های و هوی میکردمشت بر دیوارها میکوفتروزنی را جستجو میکردمی شنیدم نیمه شب در خوابهای های گریه هایش رادر صدایم گوش میکردمدرد سیالٍ صدایش راشرمگین میخواندمش بر خویشاز چه بیهوده گریانی؟در میان گریه می نالید:دوستش دارم نمیدانی؟!روزها رفـــتند و من دیگرخود نمی دانم کدامینمآن من سرسخت مغرورمیا من مغلوب دیرینم؟!بگذرم گر از سر پیمانمیکُشد این غم دگر بارممینشینم شاید او آیدعاقبت روزی به دیدارمفروغ فرخ زاد نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 10:35 توسط f.sh| سخنی از حضرت دوست.......ادامه مطلب
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 21:36

چشمهایش را به پیشنهاد همکار شروع کردمتقریبا یک چهارم کتاب را خوندمفکر کنم باید چیزی شبیه به کتاب ربه کا باشهخوشم اومد از نوع نوشتاریشامروز زن داداش دو تا از آشناها فوت شدند یکی همسر پسرخاله ام بود که خانمش بعد از تصادفی که خانوادگی داشتند با شنیدن یک خبر میترسه و سکته میکنه و فوت میشهیکی هم زن داداش همکارم بودفشار بالایی داشتند و تو ماه مبارک روزه گرفتند و فشارشون بیشتر شده و متاسفانه سکته مغزی کردند یک هفته ای تو کما بودند و امروز ایشون هم فوت شدندخدا رحمتشون کنهنفر دوم خانواده شون اعضا بدنشون را اهدا کردندچقدر کار خوب و خداپسندانه ای انجام دادندخدا ازشون قبول کنهحاشیه یک :کتاب چشمهایش به نیمه رسیدراستش زیادی سیاسیت داخلش بودکلا نمیتونم کتابهای سیاسی را هضم کنمولی داستانش جالبِ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 1:30 توسط f.sh| سخنی از حضرت دوست.......ادامه مطلب
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 21:36

بعد از ماه مبارک و خوندن قران کنجکاو شدم ببینم ترتیب سوره ها با توجه به شان نزول چطوری میشهلیستش را تهیه کردم بعد تو ذهنم اومد قران با این همه اعجاز قطعا نمیتونه تو ترتیب سوره ها موضوع را رعایت نکرده باشهمنظورم این باید شبیه یک داستان انسجام و پیوستگی موضوع رعایت شده باشه در کتاب به این بزرگییعنی وقتی قران با سوره علق شروع میشه که مفهوم و معنی اون با خواندن و حمد و ستایش پروردگار اغاز شده و سوره بعد اون به طرز جالبی میشه سوره قلم که ابزار نوشتن هست (قران مستقیم با خوندن و نوشتن کارش شروع شده) و بعد از اون مزمل به معنای کسی که بار سنگینی را بر عهده می گیردیعنی خوندن و نوشتن(سواد و دانستن)مسئولیت میاره؟با این تفاسیر سوره های بعدی قطعا یهو حرف از تنبیه و عذاب نمیزنه و سوره سوم درباره احکام باشهتصمیم دارم درباره مفهوم و معنای سوره ها تحقیق کنم تا ببینم قران دقیقا میخواد از کجا شروع کنه و به کجا ختم بشهتو همون گام اول اینکه سوره توبه اخرین سوره قران بود برام خیلی جالب دراومداینکه خداوند سوره توبه را اخرین وره اورده میتونه دلیل خاصی داشته باشه؟نمیدونم خودمم میتونم به هدفم برسم یا نهولی خب فعلا میخوام خلاصه ای از ترجمه هر سوره را داشته باشمموضوع جالب دیگه ای که نظرم را جلب کرد درباره سوره های داستانی قران است که همگی بعد از سوره قصص اومدنبه ترتیب:اسرایونسهودیوسفو با فاصله نوح و ابراهیم هم اومدند* هر 4 سوره سجده دار در شهر مکه نازل شدند*اسامی سوره هایی که هم نام حشرات و حیوانات هستند با توجه به زندگی انها(زندگی انفرادی یا دسته جمعی) به شکل مفرد یا جمع اورده شدهمثلا عنکبوت تنها زندگی میکنه اسمش مفرد اومده ولی نمل و نحل به شکل جمع اومدهبقره و فیل به هر دو شکل هستند ولی مفرد اومدنامام ا سخنی از حضرت دوست.......ادامه مطلب
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 21:36

به سختی پریا را دارم میخونم راستش ادبیات ضعیفی داره مشخص نیست کی داره صحبت میکنه از حالات اشخاص در لحظه دیالوگ گفتن سخنی گقته نشده و فقط تند تند جملات تکرار شدند حتی جایی بوده متوجه نشدی سخن گفته شده مربوط به کدوم شخصیت هستبه احتمال زیاد باید جزو کارهای اولیه خانم فهیمه رحیمی باشهچون تو کتاب شیدایی تقریبا نثری شیوا و جالب دارند شیدایی کتاب متفاوت تری نسبت به بقیه کارهاشون هست که خوب من را تونست جذب کنه هر چند کلا رمان نویسی های اخیر خیلی پیشرفت داشته به نسبت کارهای قدیم به هر حال من هنوز نتونستم پریا را تموم کنم ولی چیزی نمونده فکر کنم کمتر از یک سوم کتاب مونده باشه سمفونی مردگان کار جالبی هست که به خاطرات یک خانواده برمیگرده خاطراتی که داخلش خرافه، سادگی، دیدگاه‌های مختلف اعضا یک خانواده و حتی همشهریها مطرح شده ..در مورد برادری که با بقیه آدم ها متفاوت بود و این تفاوت و هوش زیاد چون در دوران خودش ناشناخته بود باعث شد تا این جوون کم کم ترد شده و این آزار و اذیت ها اون رو به جنون بکشونه من خودم خیلی جذب این کتاب شدم ولی خب چون نسخه پی دی اف اون تو سیستم اداریم هست و فقط تایم نماز و ناهار به اندازه نیم ساعت نهایتا ۴۰ دقیقه میخونم کمی طول کشیدبافته های رنج محمد علی افغانی هم شروع کردم ولی خب فکر نکنم ادامه بدم چون کتاب قطوری هست و من فعلا میخوام مشغول خونه تکونی بشم ولی شایدم شبها خوندم داستان مربوط به مردی میشه به اسم رضوان که همسری بی سواد ولی فوق العاده باهوش داره و شخصیت مرد داستان به شدت همسرش را به عنوان یک استادکار در قالیبافی قبول داره فعلا روایت از زبان رضوان و در وصف همسرش و شرایط زندگیشون هست. میدونم آقای افغانی آثار زیبا و قوی دارند و مطمعنم از کتاب خوشم میاد ولی واق سخنی از حضرت دوست.......ادامه مطلب
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 25 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 0:04

وقت کم دارم برای خونه تکونی

برای کمک به مامان

برای مطالعه

برای باشگاه

برای خرید

کلا وقت کم دارم...

نوشته شده در دوشنبه سی ام بهمن ۱۴۰۲ساعت 22:16 توسط f.sh|

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 25 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 0:04

از دیروز عصر تا حالا مغزم درد میکنهیکی رفته تو مغزم داره همش حرف میزنههر کاری میکنم خفه نمیشهگاهی هم با پتک میکوبند رو مغزمو بدتر از همه همش داره حرفهاش را تکرار میکنهتو سرم صداها اکو میشنحتی زمزمه ها بلند هستندظرفیتم پر پر شدهچند نفر، چند زندگی فدای یک دیوونه داره میشهماها محکوم هستیمزور و ظلم به همه چی میچربهفرق نداره ظلم حکومت باشه یا ظلم مادرانههمش آدم ها را نابود میکنهتبرها دقیقه به پایه ها اصابت می کنندریشه داره خشک میشهرفتم روانشناس گفتم درمان نمیخوام فقط بهم گوش کنطفلک فقط گوش دادوسطاش اشک ها اومدن رفتن، ولی ادامه دادمآخرش تشکر کردم اومدم ولی هنوز پرمپیمانه پر شده لبریز شده ...از همه طرف تحت فشار قرار گرفتمهمه به من زنگ میزننآخرش هم دیوونه برنده شده و داره میخندهصدای قهقهه هاش به گوشم آسیب میزنهچشم‌هاش خون دارن، آخرش میکشهظلم مادرانه خفمون کرد ظلم مادرانه یا جهل طبیعت؟اسمش ظلم نیست ولی روا نیست این همه ستمبه روانشناس میگم وقتی تو وبم می نویسم نظرات منفی میاد سمتمقضاوتم می‌کنند میگه اونجا ننویسرو کاغذ بنویسنمیتونماخه کاغذ ها را می بینند و نوشتن را ازم میگیرن...نظرات را میبندم چون نمیخوام قضاوتم کنیدمن یک بیمار روانی نیازمند کمک هستم نوشته شده در پنجشنبه سوم اسفند ۱۴۰۲ساعت 12:13 توسط f.sh سخنی از حضرت دوست.......ادامه مطلب
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 25 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 0:04

یک تیکه از اهنگ یاسمن امید را تو اینستا شنیدم

چقدر رفتم تو فکر

واقعیت همین

یک عمر براش عروسک بخر آخرش میشه عروسک یکی دیگه

الهی همه دختر و پسرامون خوشبخت بشن

چقدر امید مظلوم مونده

صدای به این قشنگی

خودش متین و بدون حاشیه ولی خب آخرش طرفداری اِبی ازش بیشترن

نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۲ساعت 1:12 توسط f.sh|

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 21:53

امروز به همراه دو تا از دانشجوهامون رفتیم کارگاه حسین. مادر و پسر بودند بهم میگه تو هم میای کمک اینجامیگم اوایل می اومدم ولی الان نه دلم شغل دیگه ای را میخواد برای بعداز ظهرهام.میگه چه شغلیگفتم کتاب فروشیوقتی بهش گفتم با دیدن کتاب ها دست و پاهام شل میشه و دلم میخواد همشون را بخرم باور نمی‌کردبهش میگم هر جا کتاب دیدم سفارش میدم می‌خندیدو وقتی گفتم شب ها تا ساعت ۳ و ۴ صبح کتاب میخونم حالت تعجب زده اش من رو کلی خندوندمیگه آخه چه فایده ای داره؟گفتم علاقه دارم ولی نگفتم من با شخصیت کتابهام زندگی میکنمشخصیت هایی که صد در صد بی آزار هستند یا حداقل آزاری به من نمی رسانند.نگفتم من با کتاب ها سفر به زمان و مکان دارمواقعا فکر کنید میشینید کتابی میخونید که آدم هاش اهل قاره های دیگه هستند با فرهنگ اونجایا کتاب تاریخی میخونی از هزاران سال قبل تمدنی متفاوت با عقیده هایی که اصلا نمیتونی حتی الان بهشون فکر کنیمثل کلئوپاترا، دزیره، سینوهه یا شاه اسماعیل دوم و ...کلا دلم میخواست بگم مگه بدون کتاب هم میشه زنده بود؟نظرتون چیه درباره کتاب فروشی؟؟ نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ساعت 23:23 توسط f.sh| سخنی از حضرت دوست.......ادامه مطلب
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 21:53

مدیر قبلی رفت شنبه مدیر جدید میاد سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 21:53

بسم الله الرحمن الرحیمخدایا دوستانم بهترین ها هستندبهترین ها را قیمتشون کنیا حافظ شیرازی تو محرم هر رازیقسمت میدیم به شاخه نباتتفالمون را درست بهمون بگولعل سیراب به خون تشنه لب یار من استوز پی دیدن او دادن جان کار من استشرم از آن چشم سیه بادش و مژگان درازهر که دل بردن او دید و در انکار من استساروان رخت به دروازه مبر کان سر کوشاهراهیست که منزلگه دلدار من استبنده طالع خویشم که در این قحط وفاعشق آن لولی سرمست خریدار من استطبله عطر گل و زلف عبیرافشانشفیض یک شمه ز بوی خوش عطار من استباغبان همچو نسیمم ز در خویش مرانکآب گلزار تو از اشک چو گلنار من استشربت قند و گلاب از لب یارم فرمودنرگس او که طبیب دل بیمار من استآن که در طرز غزل نکته به حافظ آموختیار شیرین سخن نادره گفتار من استتعبیر:به شخصی به شدت علاقمندی و برای رسیدن به او ترسی از بذل جان نداری. بعضی تو را به خاطر این عشق آتشین سرزنش می کنند. از ملامت دیگران ملول نباش، زیرا آنها به اندازه تو از محاسن یارت خبر ندارند. سخنی از حضرت دوست.......ادامه مطلب
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 22:21