روزمرگی هام

ساخت وبلاگ
شدیییییییییییییدا سرما خوردم

حکمت واکسینه شدنمم نفهمیدم

نه میتونم دارو مصرف کنم

نه حال خوشی دارم

جالبه سرمایی که خوردم از سرمای سالهای گذشته بدتر و شدید تر

اون واکسن یا مشکل داشته

یا رو من جواب نمیده

دو هفته منتظر حرکتی از نی نی ام

ولی هیچ خبری نیست

کلا سیستم بدنیم یک کم انرماله

سجاد هم تا ماه اخر ازش هیچ حرکتی حس نکردم

جالب دکترم هم نتونست صدای قلبش رو بشنوه و موکولش کرد به چکاپ ماه آینده

گاهی کلا یادم میره باردارم

هنوز بعد 5 ماه هیچ کدوم از اقوام متوجه بارداریم نشدند

نه کوچکترین تغییر ظاهری دارم نه تغییر داخلی که خودم متوجه بشم

اگه تو سونو صدای قلبش رو نشنیده بودم میگفتم توهم بارداری زدم

برای یلدا دلم میخاست به خانواده خودم و همسر بگم همه بیان خونمون

ولی میترسم نتونم از عهدش بربیام

از حسین نمیتونم توقع کمک داشته باشم

اصلا بلد نیست ...

با این حال امشب باهاش صحبت کنم اگه قول همکاری بده حتمن میگم همه بیان

اگه من جمعشون نکنم هیچ جا جمع نمیشن

مامان اینها که تنهان

اون طرفم همه میرن سمت همسراشون و مادر شوهر تنها میمونه ...

گناهن

تو اداره حسابی نبود یک همکار مسئله ساز شده

همه دارند برای جایگزینش نقشه میکشند

رفتن و نبودن منم برای بعد عید باعث شدیدتر شدن انگیزشون شده چون قطعا با کمبود نیروی شدید مواجه میشن

هر کی دلش میخواد یا خودش بیاد این بخش یا اقوامش رو بفرسته

ولی من دلم چیز دیگه ای میخواد

اما کی حرف، حرف دل شده که این بار بشه

کارمون یک کم کمتر از قبل شده

ولی حجم بزرگ کاری تو راه برای دو هفته آینده

کاش اینطوری نبود

کاش کار همیشه بود ولی در حد اعتدال

خیلی بد یه روز بیکار یه روز کوه کار

دلتنگی بدجور پدرم رو در اورده

میترسم این حجم ناراحتی و دلتنگی و غم برای نی نی زیان داشته باشه

تنها نگرانیم سلامتی علی کوچولو...

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 206 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 2:27