۱

ساخت وبلاگ

از دیروز عصر تا حالا مغزم درد میکنه

یکی رفته تو مغزم داره همش حرف میزنه

هر کاری میکنم خفه نمیشه

گاهی هم با پتک میکوبند رو مغزم

و بدتر از همه همش داره حرفهاش را تکرار میکنه

تو سرم صداها اکو میشن

حتی زمزمه ها بلند هستند

ظرفیتم پر پر شده

چند نفر، چند زندگی فدای یک دیوونه داره میشه

ماها محکوم هستیم

زور و ظلم به همه چی میچربه

فرق نداره ظلم حکومت باشه یا ظلم مادرانه

همش آدم ها را نابود میکنه

تبرها دقیقه به پایه ها اصابت می کنند

ریشه داره خشک میشه

رفتم روانشناس گفتم درمان نمیخوام فقط بهم گوش کن

طفلک فقط گوش داد

وسطاش اشک ها اومدن رفتن، ولی ادامه دادم

آخرش تشکر کردم اومدم ولی هنوز پرم

پیمانه پر شده لبریز شده ...

از همه طرف تحت فشار قرار گرفتم

همه به من زنگ میزنن

آخرش هم دیوونه برنده شده و داره میخنده

صدای قهقهه هاش به گوشم آسیب میزنه

چشم‌هاش خون دارن، آخرش میکشه

ظلم مادرانه خفمون کرد ظلم مادرانه یا جهل طبیعت؟

اسمش ظلم نیست ولی روا نیست این همه ستم

به روانشناس میگم وقتی تو وبم می نویسم نظرات منفی میاد سمتم

قضاوتم می‌کنند میگه اونجا ننویس

رو کاغذ بنویس

نمیتونم

اخه کاغذ ها را می بینند و نوشتن را ازم میگیرن...

نظرات را میبندم چون نمیخوام قضاوتم کنید

من یک بیمار روانی نیازمند کمک هستم

نوشته شده در پنجشنبه سوم اسفند ۱۴۰۲ساعت 12:13 توسط f.sh

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 27 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 0:04