سلام.........

ساخت وبلاگ

سلام

سلام

سلام

دلم واسه اینجا و دوست جونی ها تنگ شده بود

دیروز جمعه متفاوتی بود

تا 10 خوابیدم برای اولین بار سیر خواب شدم

ساعت حوالی 11 و نیم بود که سفره صبحونه جمع شد

و ناهار رو بار گذاشتم

همسری برای انجام یک سری کارها رفت بیرون که اخرش مجبور شدم برم دنبالش و کلی خوش گذشت با یه بنده خدایی که نمیشناختمش کورس گذاشتیم خداییشم دمش گرم عجب دست فرمونی داشت

البته وقتی حسین منو دید کلی دعوام کرد ولی رقیب با بوقی تشکر امیز ازم تشکر کرد

متاسفانه ناهار اماده نشد تا نوش جون کنیم و مجبور شدیم برای چهلم زنعموی مرحومم بریم مزار..

و ناهارمون کلا تبدیل به شام شد و شام هم ساعت هفت خوردیم

بعد از نزدیک به سه ماه تونستم طلسم را بشکنم و برم ارایشگاه

حاضرم قسم بخورم رنگ پوستم حداقل دو درجه روشن شد

و کلی هم از خودم خوشم اومد

شب همسری و سجاد نشستند فیلم اکشن دیدن و من و علی مشغول بازی با لگو شدیم

مطمئنم به من و علی بیشتر خوش گذشت

دیشب به حسین میگم بیا شهرزاد رو شبی یک قسمت ببینیم که بدتر از من و بدحوصله تر از من قبول نکرد و منم اصرار نکردم

هنوز بعد از چند سال نتونستم خودم را راضی کنم بشینم پای سریال... و این رو جدا میگم تو خونه ما الان نزدیک به دو هفته میشه تی وی روشن نشده اصلا

من که با علی و کارهای خونه سرگرمم و اخرش میرم مشاعره تو تلگرام و نهایتش اینستا

دارم اعتراف میکنم اینستا گردیم داره زیاد میشه(البته نه به اندازه ای که بگم معتاد شدم ولی باز هم معدل بگیرم روزی 40 دقیقه تا یک ساعت وقتم رو میگیره)

 

و اما وبلاگهام

هیچ چی وبلاگ نویسی نمیشه

مرتب بهشون سر میزنم و گاهی هم پستهای قدیمی خودم رو میخونم...

 

نوشته شده در شنبه هفدهم آبان ۱۳۹۹ساعت 12:57 توسط f.sh|

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 140 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:37