حس و حال شاعری...

ساخت وبلاگ

هر وقت میرم سمت شعر حال دلم خراب مبشه

نه اینکه بد باشه نه

من خیلی هم این حال خراب را دوست دارم

ولی ...

همیشه با خوندن شعر سینه ام اتیش میگیره درد میگیره

حس میکنم تو زندگیم چیزی کم دارم

زندگی یک عشق واقعی بهم بدهکار

یک عشق قشنگ لیلی و مجنونی

واقعیت این خدا من رو مجنون خلق کرده ولی لیلی در کار نیست

شایدم مجنونی داشتم که براش لیلی وار منتظر بنشینم ولی اون مجنون مجنون نبوده

گمش کردم

خلاصه که من فرهادوار تیشه به دست گرفتم تا شیرینی پیدا کنم و براش کوه بتراشم

همسری خیلی مهربونِ ولی حس و حال عاشقی نداره

تب بلد نیست کنه تا براش بمیرم

فقط همسر خوب و پدر خوبیه

منو بلد نیست

نمیتونه از چشمهام بخونه چی میخوام

فقط بلد لب تر کردم برام هر چی میخوام تهیه کنه

نمیتونه حدیث مفصل را نگفته از چشام بخونه

خلااااااااااااصه این دنیا یک عاشقی قشنگ بهم بدهکار شد

منتظر باشه اون دنیا ازش بگیرم

نوشته شده در یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۴۰۲ساعت 8:23 توسط f.sh|

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 11:39