نامه شماره یک

ساخت وبلاگ

امشب اقوام حسین آقا تشریف آوردند خونه ما

چند مورد که خودم لذت بردم از دور همی امشب

اول اینکه من اصراری نداشتم بیان

خودشون دلشون خواست اومدن

و دوم سعی کردم شدیدا رسمی پذیرایی کنم

شاید خیلی ها بگن صمیمت را از بین می بره

ولی خب با توجه به تجربه من این مدل باعث شد کسی نتونه طعنه بزنه یا دلم را بشکنه

یادم بود در کنار احترام به جمع پذیرایی را در حد امکان بی نقص انجام بدم

"مامان همیشه میگه احترامی که باید به مهمون تو خونت بزاری حتی بالاتر از احترام به مافوقت تو اداره یا حتی شخص اول مملکت باید باشه چون مهمون تو خونه حرمت داره"

نمیدونم حرف مامان چقدر درسته ولی من خیلی بهش عمل میکنم یعنی تمام سعی ام را میکنم

خودم زیاد حرف نزدم از کسی کمک نخواستم زیاد شوخی نکردم و در کل چون خیلی وقت بود همدیگه را ندیده بودیم جمع خوبی بودیم امشب

و مهم ترین چیزی که باعث شد آروم باشم بعد از مهمونی

اینکه به حرف ها فکر نکردم

گیرم کسی منظور داشته خوب هدفش چیه من رو آزار بده چرا من باید اجازه بدم به هدفش برسه

پس جدیدا سریع از رو حرف بقیه رد میشم

خونه را برق انداخته بودم تا کسی چیزی نگه هر چند باید درک کنند منی که سه تا پسر تو سن های مختلف را نگهداری میکنم با کمترین حس مسئولیت درباره انجام دادن کار تو خونه واقعا نمیتونم شبیه یک خدمتکار همش دستمال به دست باشم

پذیرایی و حتی چای هم آماده بود و نیازی به کمک نبود البته که پسرها و همسر کمک کردند

ازشون ممنونم

و کلا خوب بود دیگه

ی چیزی که آزارم داد اینه من اول شب وضو گرفتم برا نماز

به همسر و پسری هم گفتم

اونها خوندن، من گفتم چای را دم کنم و برم ولی خب همزمان شد با ورود اولین گروه از مهمونها و خوش آمد، کلا یادم رفت دقیقا ساعت ۱۱ و نیم یادم اومد و نمازم قضا شد سخنی از حضرت دوست.......

ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 34 تاريخ : جمعه 24 آذر 1402 ساعت: 21:50